کد مطلب:225220 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:281

پرسیدن علما در مجلس مأمون از حضرت امام رضا در فرق عترت از امت
علماء عرض كردند كه: عترت رسول آیا ایشان آل رسول هستند یا غیر آل رسول؟ فرمود: «هم الال» ایشان همان آل رسول خدای صلی الله علیه و آله هستند علماء عرض كردند: اینك رسول خدای است صلی الله علیه و آله كه از آن حضرت مأثور است كه فرمود: «امتی آلی» یعنی امت من آل من هستند، و نیز چند تن را بشمردند و گفتند: ایشان اصحاب پیغمبر هستند و این خبر مستفیض را كه امت آن حضرت آل او می باشند نقل كرده اند و دفع این خبر ممكن نیست.

أبوالحسن علیه السلام در جواب فرمود: با من خبر دهید آیا صدقه بر آل پیغمبر حرام هست؟ عرض كردند: آری، فرمود: آیا صدقه بر امت حرام است؟ عرض كردند: نیست، فرمود: «هذا فرق بین الامة و الال» همین معنی كاشف فرق میان امت و آل است «و یحكم أضربتم عن الذكر صفحا أم أنتم قوم مسرفون» خوشا بحال شما آیا از حق و قرآن روی بر می تابید یا شما گروهی خواهید بود كه از اندازه بیرون می تازید و تجاوز و تعدی می كنید «أما علمتم انه وقعت الوارثة و الطهارة علی المصطفین المهتدین دون سایرهم» آیا نمی دانید كه وراثت و طهارت مخصوص به برگزیدگان و راه نموده شدگان است و دیگر كسان را بهره از این مقام نیست. عرض كردند: یا أبالحسن به كدام دلیل و حجت این مطلب برای ما مكشوف و محقق گردد؟ فرمود: از قول خداوند عزوجل «و لقد أرسلنا نوحا و ابراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة و الكتاب فمنهم مهتد و كثیر منهم فاسقون» ما فرستادیم نوح نجی را بر بنی قابیل و ابراهیم خلیل را بر نمرودیان و قرار دادیم یعنی به ودیعت



[ صفحه 170]



نهادیم در میان فرزندان ایشان پیغمبری و كتاب را پس پاره از ذریه ایشان راه یافتگان و گرویدگان به طریق حق یعنی به پیغمبران و كتب ایشان، و بیشتر ایشان فاسق و بیرون روندگان از راه هستند یعنی به كتب و رسل الهی نگرویده اند.

«فصارت وراثة النبوة و الكتاب فی المهتدین دون الفاسقین» پس وراثت نبوت و كتاب در جماعت هدایت یافتگان اختصاص نه فاسقان و بیرون شدگان از راه حق و ناگرویدگان به أنبیاء و كتب ایشان.

آیا نمی دانید داستان نوح را گاهی كه در حضرت پروردگار عزوجل مسئلت كرد: «فقال رب ان ابنی من أهلی و ان وعدك الحق و أنت أحكم الحاكمین» پروردگارا پسر من كنعان از اهل من بود و وعده ی تو به حق و راستی است و تو وعده نهادی كه اهل مرا از بلای طوفان و غرقه آب فنا نجات بخشی و اینك دچار هلاك است و تو بهترین حكم كنندگانی «و ذلك أن الله عزوجل وعده أن ینجیه و أهله».

و این مسئلت و درخواست حضرت نوح از آن بود كه خداوند عزوجل او را وعده داد كه خودش را و كسانش را نجات بخشد، پس پروردگار عزوجل با او فرمود: «یا نوح انه لیس من أهلك انه عمل غیر صالح فلا تسئلن ما لیس لك به علم أنی أعظك أن تكون من الجاهلین».

ای نوح پسر تو از اهل تو نبود یعنی بر دین و اطاعت تو نبود بلكه صاحب كرداری ناپسند و ناشایست بود پس از من مخواه آنچه را كه تو را به آن دانشی نیست یعنی در آنچه تو را به صلاح و فساد آن علمی نیست بدرستی كه من تو را پند می دهم از اینكه بوده باشی از نادانان كه ترك این سؤال اولی است.

مأمون عرض كرد: آیا خداوند تعالی فضیلت و فزونی داده است عترت را بر سایر مردمان یعنی در قرآن یزدان شاهدی بر این معنی هست؟ أبوالحسن علیه السلام فرمود: خداوند عزوجل «أبان فضل العترة علی سایر الناس فی محكم كتابه» روشن و مبین فرموده است فضل و فزونی عترت طاهره را بر سایر مردمان در آیات



[ صفحه 171]



محكمات كتاب محكم و فرقان مسلم خود، مأمون عرض كرد: این تفضیل در كجای كتاب خدای است؟ حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: در این قول خدای عزوجل: «ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریة بعضها من بعض».

بدرستی كه خداوند تعالی برگزید آدم را به تعلیم أسماء و مأمور فرمود فرشتگان را به سجده بردن بر وی و بیرون آوردن انبیاء عظام و اصفیاء فخام و أولیاء كرام علیهم السلام را از صلب او و برگزید نوح را بدرازی روزگار و ملهم ساختن او را به ساختن كشتی و نجات او از غرق شدن، و برگزیده داشت آل ابراهیم را كه اسماعیل و یعقوب و یوسف و داود و سلیمان و یونس و زكریا و یحیی و عیسی و حضرت خاتم الأنبیاء صلوات الله علیهم و ذریه آن حضرت باشند به نبوت و بنای خانه كعبه معظمه و امامت، و برگزید آل عمران را كه موسی و هارون باشند به رسالت و سخن گفتن با پروردگار بدون واسطه بر تمامت خلق جهان در حالتی كه تمام ایشان فرزندانی باشند كه برخی از ایشان از برخی دیگراند یعنی همه اولاد پسندیده از پدران برگزیده خود می باشند.

و خداوند تعالی در موضع دیگر می فرماید: «أم یحسدون الناس علی ما آتیهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الكتاب و الحكمة و آتیناهم ملكا عظیما» بلكه حسد بردند گروه یهود و كفار بر محمد مختار و آل او بر آنچه خدای از فضل خود به ایشان داده است كه عبارت از كتاب و نبوت و امامت باشد همانا به تحقیق ما عطا كردیم به اولاد ابراهیم كه محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله باشند كتاب و علم به حرام و حلال و دادیم ایشان را پادشاهی و ملكی عظیم یعنی وجوب اطاعت نمودن آفریدگان ایشان را و البته چنین سلطنتی و پادشاهی عظیم و بزرگ است.

و خدای تعالی بعد از این آیه شریفه بازگردانیده است خطابه را به چند آیه فاصله به جماعت مؤمنان پس فرموده است: «یا أیها الذین امنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منكم» ای كسانی كه ایمان آورده اید اطاعت كنید و پذیرای



[ صفحه 172]



فرمان گردید خدای را و اطاعت كنید فرستاده خدای را و صاحبان او امر و فرمان را از خودتان یعنی «الذین أورثهم الكتاب و الحكمة و حسدوا علیهما» یعنی كسانی كه خداوند تعالی كتاب و حكمت را ارث ایشان گردانید و بر ایشان حسد بردند.

«فقوله عزوجل: أم یحسدون الناس علی ما آتیهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الكتاب و الحكمة و آتیناهم ملكا عظیما» این قول خدای تعالی یعنی طاعت نمودن بامر برگزیدگان طاهران، پس ملك در اینجا همان طاعت نمودن و پذیرفتاری اوامر و نواهی ایشان است.

علما عرض كردند: به ما خبر ده آیا خداوند تعالی تفسیر اصطفاء را در قرآن فرموده است یعنی روشن فرموده است كه مقصود از برگزیدگان ذریه رسول هستند؟ امام رضا علیه السلام فرمود: خداوند عزوجل تفسیر فرموده است اصطفاء را در ظاهر سوای باطن در دوازده موضع.

راقم حروف گوید: ظاهر و باطن قرآن همه در شأن رسول و ذریه او و ولی او و اولیای او است، و در این كلمه دوازده موضع ممكن است اشارتی لطیف به أئمه اثنی عشر صلوات الله و سلامه علیهم باشد، بالجمله فرمود: أول این دوازده موضع قول خدای عزوجل است: «و انذر عشیرتك الأقربین و رهطك المخلصین».

ای پیغمبر گرامی بترسان عشیرت و خویشان نزدیك و طایفه خود را كه از مخلصان باشند، در قراءت ابی بن كعب كلمه «و رهطك المخلصین» اضافه بر قرآن متداول است، و در صحف عبدالله بن مسعود ثابت است «و هذه منزلة رفیعة و فضل عظیم و شرف عال حین عنی الله عزوجل بذلك الال فذكره لرسول الله صلی الله علیه و آله فهذه واحدة».

و این مرتبه اخلاص كه برای طایفه پیغمبر است منزلتی رفیع و فضیلتی عظیم و شرافتی عالی و كریم است، چه خدای تعالی آل رسول را به این امر قصد كرده و برای رسول خدا مذكور داشته و یكی از دوازده آیه این است، و آیه شریفه دوم در اصطفاء ذریه صلبیه این قول خداوند متعال است: «انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت و یطهرهم تطهیرا».



[ صفحه 173]



جز این نیست كه خدای تعالی می خواهد پلیدی گناه را ببرد از شما ای أهل بیت پیغمبر و پاك گرداند شما را از ارجاس معاصی پاك كردنی یعنی هیچ وقت آلوده رجس معاصی نبوده و نیستید و نخواهید بود، عصمت ایشان در خارج محقق است و خلاصه معنی این است كه ای أهل بیت پیغمبر گرامی اراده ی لا یزال خداوند متعال از بدایت خلقت بر آن علاقه گرفته است كه آلایش خطیئات و غبار سیئات و اسقام آثام را از اذیال ولایت اتصال شما دور گرداند و هرگز دامن عصمت شما بگرد عصیان آلوده و آغشته نگردد و از صغیر و كبیر منزه بلكه از تصور و اندیشه آن معصوم باشید.

«و هذا الفضل الذی لا یجهله أحد الا معاند ضال لانه فضل بعد طهارة تنتظر فهذه الثانیة» و این فضل و فضیلتی كه غیر از كسی كه معاند و دشمن باشد أصلا مجهول نمی شمارد، چه فضلی است بعد از طهارت دوم كه این معنی از سابق بر این تطهیر مستفاد می شد یعنی تأكید أول است در معنی و این آیه ثانیه بود.

و أما آیه سوم: «فحین میز الله الطاهرین من خلقه فأمر نبیه بالمباهلة بهم فی آیة الابتهال» هنگامی بود كه یزدان متعال پاكان از مخلوق خود را از میان سایر مردمان جدا كرد پس با پیغمبر گرامی خود امر فرمود كه به اتفاق آن پاكان با جماعت أهل كتاب مباهله كنند، در این آیه ابتهال، پس خداوند عزوجل فرمود: ای محمد «فمن حاجك فیه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع أبنائنا و أبنائكم و نساءنا و نسائكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الكاذبین».

پس هر كس از جماعت نصاری با تو خصومت و مجادلت نماید در باب عیسی و بر اعتقاد سست بنیاد و مذهب باطل خود اصرار داشته باشد بعد از آنكه آمدند نزد تو برای اینكه بدانند عیسی بنده ی برگزیده و رسول خدای تعالی است پس با ایشان بفرمای برای مباهله كردن حاضر شوید.

می خوانیم ما پسران خود را و شما پسران خود را و ما زنان خود را و شما زنان



[ صفحه 174]



خود را و ما نزدیكان خود را كه از نهایت عزت و ارجمندی و اتصال باطنی و ظاهری و اتحاد صوری و معنوی و مودت بی ریا و صدق باصفا و عهد با وفا و تمام اوصاف و اخلاق سعیده و آداب و علوم و فنون فاخره و مسلك و مذهب و عقیدت و ارادت به منزله ی نفس ما باشند و شما نزدیكان خود را بخوانید كه بر این رتبت نسبت به شما باشند، پس مباهله و لعن می كنیم بر كاذب خود پس قرار می دهیم لعنت خدای را بر دروغگویان یعنی نفرین می كنیم بر أهل كذب تا عذاب خدا روی بدو كند و حق از باطل جدا گردد.

پس حضرت رسالت آیت، علی و حسن و حسین و فاطمه صلوات الله علیهم را همراه خود آورد «و قرن أنفسهم بنفسه فهل تدرون ما معنی قوله «و أنفسنا و أنفسكم؟» و مقترن و قرینه گردانید نفوس ایشان را به نفس خودش، آیا می دانید معنی قول او «و أنفسنا و أنفسكم» چیست؟

علماء عرض كردند: نفس خود را قصد فرموده است، أبوالحسن علیه السلام فرمود «لقد غلطتم انما عنی بها علی بن أبی طالب و مما یدل علی ذلك قول النبی صلی الله علیه و آله حین قال لینتهین بنو ولیعة أو لأبعثن الیهم رجلا كنفسی» قبیله بنو ولیعه یا باید در تحت فرمان اندر شوند و سر بأمر و نهی درآورند یا به آنها می فرستم مردی را كه هر آینه نفس من است و قصد پیغمبر علی بن أبی طالب است و قصد او از أبناء حسن و حسین و مقصود او از نساء فاطمه علیهم السلام است.

فهذه خصوصیة لا یتقد مهم فیها أحد و فضل لا یلحقهم فیه بشر و شرف لا یسبقهم الیه خلق اذ جعل نفس علی علیه السلام كنفسه» پس این شأن و مقام و رتبت و منزلت و اختصاص و انحصار یك نوع خصوصیتی است كه هیچ كس در این معنی برایشان تقدم نیافته و فضل و فضیلتی است كه هیچ بشری به آن نرسیده و نمی رسد و شرف و شرافتی است كه هیچ آفریده برایشان به آن شرف سبقت نیافته است، زیرا كه پیغمبر گرامی نفس علی علیه السلام را مانند خود قرار داده است فهذه الثالثة و این آیه سوم است.



[ صفحه 175]



بنده نویسنده عرضه می دارد: اگر أهل فطنت و صافیان فطرت دقت نمایند در اینجا استنباط دو لطیفه بس دقیق می نمایند: یكی اینكه در هر طبقه از سه صنف بیرون نیستند: یكی مردان بالغ، و یكی كودكان نابالغ، و یكی زنان، و سخت مشكل است كه در اهل بیتی برای مباهله بشود هر سه طبقه را حاضر ساخت خصوصا غیر بالغ را كه از مقام تكلیف و احتجاج شرعی خارج هستند.

و این مسئله ی مسلم است كه حسنین علیهماالسلام در زمان مباهله به حد بلوغ سنی نرسیده بودند معذلك چون بلوغ هر بالغی به بلوغ ایشان متعلق است پیران كهن سال نسبت به بلوغ ایشان نابالغ هستند بلكه انبیای سلف و ملائكه از ادراك آن گونه بلوغ به هیچ مقامی بالغ نتوانند شد.

لاجرم رسول خدای صلی الله علیه و آله به فرمان خدای این دو گوهر درج ولایت و دو اختر برج امامت را كه تمام ازمنه و اعصار نسبت به قدمت ایشان از عنوان ازلیت و ابدیت بیرون است در این موقع درآورد، چه بلوغ ایشان در حضرت پروردگار مكتوم نبود و در حین اینكه برحسب سنوات و شهور متداوله روزگار مكلف نبودند تعیین تمام تكالیف مكلفین به رأی و علم و توجه و تعلیم ایشان منوط بود بلكه خود تكلیف از اراده و اشارت ایشان مظاهر می جوید.

دیگر اینكه خداوند تعالی در كلمه «أبنائنا» كه صیغه جمع است و حسنین را خواسته است در حقیقت چنان است كه این دو وجود مبارك حكم تمام ابناء مسلمانان را دارند، و اگر طرف برابر تمام ابناء مذهب خود را حاضر نمایند با این دو صنو ارجمند مساوی نیستند.

و همچنین «نساؤنا» كه به لفظ جمع است و در اینجا به حضرت فاطمه زهراء اختصاص دارد اشارت به این است كه این یك زن حكم تمام زنان عصمت توأمان دین اسلام و نسوان پیغمبر آخرالزمان را دارد و واحدة كالالوف و الالاف بلكه خلاصه تمام نسوان مؤمنه عالمیان و خاندان رسول خدای سبحان است، و اگر طرف برابر تمام زنهای هم كیش خود را اگر چه حضرت مریم سلام الله علیها باشد در عرصه ی مباهله



[ صفحه 176]



درآورد همسنگ وی نتوانند شد و بر تمام ایشان تفوق گیرد.

دیگر اینكه در حضرت رسول خدای صلی الله علیه و آله هیچ زنی چه از زوجات مطهرات چه از سایر بنات آن حضرت نبوده است كه لیاقت این امر را داشته باشد وگرنه همان طور كه حسنین علیهماالسلام را حاضر ساخت و دو نفر بودند ممكن بود یكی از زوجات یا یكی از بنات خود را اگر چه خورد سال هم باشند در معرض مباهله با حضرت فاطمه حاضر فرماید.

و این معنی بدیهی است كه رسول خدای در امور دینیه نظر به خصوصیات قرابت نمی فرمود بلكه لیاقت و حكم حضرت أحدیت را نگران بود، بسا بود درباره مقداد اسود و امثال او شرح شئونات و درجات و مقاماتی می داد كه در حق اقارب خود نمی فرمود.

بلی در اینجا در مقام حسنین كه هر دو حاضر شدند، رتبت امامت در كار است كه امری دیگر و مقامی دیگر است، و در «أنفسنا» كه لفظ جمع است و چنان كه امام رضا علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله نفوس ایشان را به نفس خود از جانب پروردگار قرینه گردانید این نیز لطیفه دوم است كه ایشان از یك حیثیت به جمله چون نفس پیغمبر می شوند و نور واحد هستند و در رتبت عصمت و ولایت در یك مقام می باشند، و از حیثیت دیگر اینكه لفظ «أبنائنا و نسائنا» علی حده وارد است و اختصاص به علی علیه السلام پیدا می كند.

و ضمنا اشارت به آن می رود كه اگر تمام نفوس شما كه طرف برابر هستید حتی انبیاء شما بخواهند با علی علیه السلام برابری جویند نمی توانند و آن رتبت و مقام را ندارند، و از این پیش در فصول سابقه همین مجلد به شرح و تفسیر آیه مباهله به طور تفصیل اشارت شد.

و أما فضل چهارم عترت حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه و آله «فاخراجه علیه السلام الناس من مسجده ما خلا العترة حتی تكلم الناس فی ذلك و تكلم العباس فقال: یا رسول الله تركت علیا و أخرجتنا؟ فقال رسول الله: ما أنا تركته و أخرجتكم



[ صفحه 177]



ولكن الله عزوجل تركه و أخرجكم».

بیرون كردن رسول خدای صلی الله علیه و آله است مردم را از مسجد سوای عترت طاهره علیهم السلام را تا گاهی كه كار به جائی رسید كه مردمان در این امر به سخن آمدند و عباس عم پیغمبر تكلم نمود و عرض كرد: ای رسول خدای علی را در مسجد خود به جای گذاشتی و ما را بیرون كردی، رسول خدای فرمود: من او را به جای نگذاشتم و شما را بیرون نكردم بلكه خداوند عزوجل علی را بگذاشت و شما را بیرون كرد.

راقم حروف گوید: اگر عباس را قوت ایمان تكمیل بود چگونه در امر پیغمبر اعتراض نمود، و از اینجا معلوم می شود كه دعوی بنی عباس در كار خلافت و استناد به اینكه ما از اولاد عباس عم پیغمبریم و او را وراثت بود باطل گردید زیرا كه در همان بر جای گذاشتن علی علیه السلام را در مسجد و بیرون كردن عباس را به فرمان الهی دلیل بر بطلان دعاوی مدعیان است.

چه گذشته از اینكه عم كسی با داشتن اولاد یا خویشاوند نزدیكتر وارث كسی نتواند شد، مسجد پیغمبر كه محل نماز و خطبه و عرض احكام الهیه و قرآن و مطالب نبوتیه است چون به علی علیه السلام اختصاص یافت اثبات ولایت و خلافت آن حضرت و نفی و ابطال دعوی دیگران را می نماید.

حتی می توان گفت در این كلمه ی كه رسول خدای در جواب عباس فرمود كه من او را نگذاشتم و شما را بیرون نكردم لكن خداوند چنین كرد از انگیزش خشم رسول خدای و نفاق عباس و وصایت علی علیه السلام و بیگانگی دیگران بالصراحة خبر می دهد.

بالجمله حضرت رسول خدای این اختصاص را برای همین معنی به علی علیه السلام انحصار داد، و از پاره خلفای عباسی سخت عجیب است كه خلافت خود را به آن حیثیت تصحیح می نماید كه خود را فرزند عباس می دانند و عباس را وارث پیغمبر می شمارند و اصلاح امر باطلی را به تمسك كاری نامشروع می خواهند!! سنائی علیه الرحمه می فرماید:



[ صفحه 178]





گویند كه پیغمبر ما رفت ز دنیا

میراث خلافت به فلان داد و به بهمان



با دختر و داماد و بنی عم و نبیره

میراث به بیگانه دهد هیچ مسلمان!؟



در این موقع وارثیت عباس نیز همین حكم را دارد، زیرا كه با بود اولاد رسول خدا چگونه او وارث تواند شد؟! مگر این جماعت از احكام شرع متین مطلع نبوده اند؟ بلكه می توان گفت ترتیب احكام ورثه كه در قرآن كریم وارد است برای همین است كه تكلیف ورثه سید المرسلین معلوم شود، چه اطلاق مطلق به فرد كامل راجع است، بلی عمده مسئله این است كه:



حب دنیا مرد را احمق كند

مرد حق را كافر مطلق كند



حب الشی ء یعمی و یصم و از این است كه فرموده اند «حب الدنیا رأس كل خطیئة. و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور».



نان و حلوا چیست ای شوریده سر

حب دنیا هست زان حب الحذر



گروهی كه در این جهان غدار جز كاسه و دیگ لیسی قصدی ندارند به هزاران تدلیس و تلبیس و وساوس ابلیس و مشتهیات نفس أماره و نمایشهای گوناگون این دنیای ختاره خود را اسیر دیو شهوات ساخته و چنان بنده ی نفس و مغلوب هوای نفس می شوند كه از هیچ چیز باك ندارند و به عصیان خالق آب و خاك روز گذارند و برای انجام مقصود به صد هزاران معاصی صغیره و كبیره ارتكاب جویند و یاد از عذاب و عقاب نكنند و مدعی الوهیت و نبوت و امامت و ولایت گردند، و با اینكه می دانند حق ندارند خود را ذی شمارند تا ادراك مطلوب نمایند و این عیش جهان فانی را بر جنان جاودانی ترجیح دهند، و خون هزاران پیغمبر مرسل را برای ادراك یك مطلوب خود بریزند.

مع الجمله امام رضا علیه السلام بعد از نقل خبر مسجد فرمود: «و فی هذا تبیان قوله صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام: أنت بمنزلة هارون من موسی» و در این مسئله مسجد است تبیان قول رسول الله صلی الله علیه و آله است با علی علیه السلام كه: تو نسبت به من به منزلت هارونی نسبت به موسی.



[ صفحه 179]



علما عرض كردند: در چه موضع از قرآن این مطلب مذكور است یعنی آیه كه دلالت بر این مناسبت بكند؟ أبوالحسن علیه السلام فرمود: «اوجدكم فی ذلك قرآنا أقرؤه علیكم» در این امر آیتی بر شما قراءت كنم كه خدای و پیغمبر آورده اند، عرض كردند: بیاور، فرمود: قول خدای تعالی است: «و أوحینا الی موسی و أخیه أن تبوءا لقومكما به مصر بیوتا و اجعلوا بیوتكم قبلة».

و به سوی موسی و برادرش هارون وحی فرستادیم كه فرا گیرید جای بازگشت برای قوم خودتان در شهر مصر كه رجوع كنید به آن به جهت پرستش خدای، و دیگر حكم فرمودیم كه بسازید خانه های خود را مسجدهای متوجه به قبله یعنی به جانب كعبه معظمه، چه موسی نماز را به جانب كعبه گذاشتی «ففی هذه الایة منزلة هارون من موسی».

پس در این آیه شریفه منزلت هارون به موسی معلوم گردد، چه هر دو مهبط وحی خداوند بودندی و در مقام امتثال یزدان چون یك تن بذل جهد و كوشش می فرمودند، و در این آیه شریفه نیز منزلت علی نسبت به رسول خدا محقق گردد «و مع هذا دلیل واضح فی قول رسول الله صلی الله علیه و آله حین قال: ألا ان هذا المسجد لا یحل لجنب الا لمحمد و آله» ای مردم آگاه باشید بدرستی كه این مسجد سزاوار نیست كه بیگانه در آنجا به خانه خویش در گشاید یعنی از خانه ی خودش در این جا راه داشته باشد و دارای این جلالت مقام باشد مگر برای محمد و آل او صلوات خدا بر او و آل او.

راقم حروف گوید: شاید مقصود این است كه چون به موسی و هارون وحی رسید در باب قبله و مسجد و آن دو برادر نفس واحد و مهبط وحی خداوند احد بوده اند، علی نیز چون به منزله هارون نسبت به موسی است نسبت به پیغمبر دارای همان خصایص است جز اینكه چون بعد از خاتم الأنبیاء پیغمبری نیست و رشته قطع می شود به علی علیه السلام وحی نمی شود، و در فصول سابقه به تفسیر و معنی این آیه شریفه اشارت شد مع الحدیث.



[ صفحه 180]



و چون سخنان امام رضا علیه السلام به این مقام رسید راه سخن بر علما بسته شد و عرض كردند: یا أباالحسن هذا الشرح و هذا البیان لا یوجد الا عندكم معاشر أهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله» ای أبوالحسن این گونه شرح و بیان جز نزد شما گروه اهل بیت رسول خدا یافت نمی شود، فرمود: «و من ینكر لنا ذلك لنا ذلك و رسول الله یقول: أنا مدینة العلم و علی بابها، فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها».

كیست كه بتواند منكر جلالت و شرف و عظمت و منقبت ما گردد و حال اینكه رسول خدای صلی الله علیه و آله می فرماید كه: من شهر علمم علیم در است، پس هر كس خواهد به این شهر اندر شود بایستی از در آن اندر آید «ففیما أوضحنا و شرحنا من الفضل و الشرف و التقدمة و الاصطفاء و الطهاره ما لا ینكره معاند ولله عزوجل الحمد علی ذلك، فهذه الرابعة».

پس در آنچه توضیح و تشریح و روشن نمودیم از فضل و شرافت و تقدم و برگزیدگی و طهارت چیزی است یعنی مطالبی است كه از نهایت بروز و ظهور و صدق حقیقت معاند و دشمن نتواند منكر آن گردید و حمد می كنیم خداوند را كه ما را این مقامات عالیه و شئونات سامیه و عظمت و جلالت عنایت فرمود، پس این است آیه چهارم.

راقم حروف گوید: در بعضی نسخ «لا ینكره الا معاند» مذكور است یعنی منكر نمی شود مگر معاند، أما بدون لفظ الا انسب و اصرح است.

و آیه پنجم قول خداوند عزوجل است: «و آت ذا القربی حقه» بده صاحب قرابت و خویشاوندی را حق او را «خصوصیة خصهم الله العزیز الجبار بها و اصطفاهم علی الامة» پس اقربا و خویشاوندان رسمی را خصوصیتی بر مزید بود كه یزدان ودود ترجیح داد و برگزید آنان را بر امت.

پس چون این آیت بر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرود آمد فرمود: «ادعوا لی فاطمة فدعیت له فقال: یا فاطمة، قالت: لبیك یا رسول الله، فقال: هذه فدك مما لم یوجف علیها بخیل و لا ركاب و هی لی خاصة دون المسلمین و قد جعلتها لك لما



[ صفحه 181]



أمرنی الله تعالی به فخذیها لك و لولدك. فهذه الخامسة.

فاطمه را به من بخوانید، پس فاطمه را به حضرت پیغمبر بخواندند رسول خدا فرمود: ای فاطمه، عرض كرد: لبیك یا رسول الله، فرمود: این باغ فدك است و از جمله غنایم و بدست آمدگانی است كه به دستیاری جهاد و قهر و غلبه و زحمت محاربت امت بدست نیامده است تا دیگران را در آن حقی باشد و اكنون به من اختصاص دارد و مسلمانان را بهره ی نیست، و در حق تو مقرر داشتم و به تو دادم چنانكه خداوند تعالی مرا به این كار امر فرمود، پس بگیر فدك را از بهر خود و فرزندان خودت.

و از این پیش در طی كتب سابقه و كتاب حضرت كاظم علیه السلام و داستان آن حضرت با هارون الرشید تفصیل فدك و حدود آن را رقم كرده ایم، بالجمله امام رضا علیه السلام فرمود: پس این بود آیه پنجم.

أما آیت ششم قول خدای تعالی است: «قل لا أسئلكم علیه أجرا الا المودة فی القربی» بگو ای محمد من مزد و اجری بر تبلیغ رسالت از شما نمی خواهم مگر اینكه با اقرباء و خویشان من دوستی بورزید «فهذه خصوصیة للنبی دون الأنبیاء و خصوصیة للال دون غیرهم» و این مطلب خصوصیتی و شرافتی به محمد صلی الله علیه و آله دارد نه سایر انبیاء، و خصوصیتی و جلالتی برای آل او دارد نه برای دیگران.

«و ذلك أن الله عزوجل حكی فی ذكر نوح فی كتابه: یا قوم لا اسئلكم علیه مالا ان أجری الا علی الله و ما أنا بطارد الذین آمنوا انهم ملاقوا ربهم ولكنی أریكم قوما تجهلون».

ای قوم من نمی خواهم از شما بر تبلیغ رسالت مالی كه مزدگاری من باشد تا بر شما گران آید اگر ادا نمائید یا بر من شاق گردد اگر ابا نمائید، نیست مزد من مگر بر خدای كه آن ثواب آخرت است، و نیستم من راننده اینها كه ایمان آورده اند به خدا و پیغمبر او، چه ملاقات كننده جزای پروردگار خودشان و رسیده شونده ی به آن هستند پس چگونه ایشان را برانم ولكن می نگرم شما را



[ صفحه 182]



گروهی كه نمی دانید قدر آنان را.

و حكی عزوجل عن هود أنه قال: قل لا أسئلكم علیه أجرا ان أجری الا علی الذی فطرنی أفلا تعقلون» و خداوند عزوجل از هود علیه السلام حكایت می فرماید كه به هود می فرماید: بگو ای قوم من نمی خواهم از شما در ازای تبلیغ رسالت مزدی و اجری، نیست مزد من مگر بر آنكس كه محض قدرت كامله بیافرید مرا آیا نمی فهمید و تعقل نمی كنید و خرد خود را به كار نمی بندید تا محق را از مبطل تمیز بگذارید.

و خداوند عزوجل در حق پیغمبر خود محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «قل یا محمد انی لا أسئلكم علیه أجرا الا المودة فی القربی و لم یفرض تعالی مودتهم الا و قد علم أنهم لا یرتدون عن الدین أبدا و لا یرجعون الی الضلال أبدا و اخری أن یكون الرجل و ادا للرجل فیكون بعض أهل بیته عدوا له فلا یسلم له قلب الرجل فأحب الله عزوجل أن لا یكون فی قلب رسول الله صلی الله علیه و آله علی المؤمنین شی ء ففرض الله علیهم مودة ذوی القربی.

فمن أخذ بها و أحب رسول الله صلی الله علیه و آله و أحب أهل بیته لم یستطع رسول الله أن یبغضه و من تركها و لم یأخذ بها و ابغض أهل بیته فعلی رسول الله صلی الله علیه و آله أن یبغضه لانه قد ترك فریضة من فرایض الله عزوجل، فأی فضیلة و أی شرف یتقدم هذا أو یداینه.

و لما أنزل عزوجل هذه الایة علی نبیه صلی الله علیه و آله: قل لا أسئلكم علیه أجرا الا المودة فی القربی، فقام رسول الله صلی الله علیه و آله فی أصحابه فحمدالله و اثنی علیه و قال: یا أیها الناس ان الله عزوجل قد فرض لی علیكم فرضا فهل أنتم مؤدوه فلم یجبه أحد.

فقال: یا أیها الناس انه لیس من فضة و لا ذهب و لا مأكول و لا مشروب فقالوا هات اذا فتلا علیهم هذه الایة، فقالوا: أما هذا فنعم فما و فی بها أكثرهم.

و ما بعث الله عزوجل نبیا الا أوحی الیه أن لا یسئل قومه أجرا لان الله



[ صفحه 183]



عزوجل یوفیه أجر الأنبیاء و محمد صلی الله علیه و آله فرض الله عزوجل مودة قرابته علی امته و أمر أن یجعل أجره فیهم لیودوه فی قرابته به معرفة فضلهم الذی أوجب الله عزوجل لهم فان المودة انما تكون علی قدر معرفة الفضل.

فلما أوجب الله ذلك ثقل لثقل وجوب الطاعة فتمسك بها قوم أخذالله میثاقهم علی الوفاء و عاند أهل الشقاق و النفاق و الحدوا فی ذلك فصرفوه عن حده الذی حده الله تعالی فقالوا: القرابة هم العرب كلها و أهل دعوته، فعلی أی الحالتین كان فقد علمنا أن المودة هی للقرابة فأقربهم من النبی صلی الله علیه و آله أولاهم بالمودة و كلما قربت القرابة كانت المودة علی قدرها.

و ما انصفوا نبی الله فی حیطته و رأفته و ما من الله به علی امته مما تعجز الالسن عن وصف الشكر علیه أن لا یؤذوه فی ذریته و أهل بیته و أن یجعلوهم فیهم به منزلة العین من الرأس حفظا لرسول الله فیهم و حبا له، فكیف و القرآن ینطق به و یدعو الیه و الأخبار ثابتة بانهم أهل المودة و الذین فرض الله تعالی مودتم و وعد الجزاء علیها فما و فی احد بها.

فهذه المودة لا یأتی بها أحد مؤمنا مخلصا الا استوجب الجنة لقول الله عزوجل فی هذه الایة: «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات فی روضات الجنات لهم ما یشاؤن عند ربهم ذلك هو الفضل الكبیر ذلك الذی یبشر الله عباده الذین آمنوا و عملوا الصالحات قل لا أسئلكم علیه أجرا الا المودة فی القربی مفسرا و مبینا».

بگو ای محمد با مردمان بدرستی كه من اجری در كار رسالت نمی خواهم مگر دوستی با خویشاوندان من، و خدای تعالی مودت ذوی القربی را فرض نكرد مگر اینكه می دانست ایشان هرگز از دین برنگشته و نخواهند گشت و هرگز بضلالت و گمراهی نرفته و نمی روند، و علت دیگر این است یعنی مطلب دیگر برای نزول این آیه شریفه و امر به محبت و مودت ذوی القربی این است كه چون مردی دوست بدارد مردی دیگر را و در این میان پاره از اهل بیت او با آن مرد دشمن باشند قلب آن شخص كه دوست دارنده است سالم نمی ماند در حق دوست داشته شده



[ صفحه 184]



و آن كس كه دشمن محبوب اوست.

لاجرم خداوند عزوجل دوست همی داشت كه در قلب رسول خدای صلی الله علیه و آله بر جماعت ایمان آورندگان چیزی باشد یعنی شاید مؤمنان دوستدار آن كس كه رسول خدای او را دوست می دارد نباشند یعنی خود را مقید به این امر ندانند و البته عدم موافقت با رسول خدا از درجات ایمان می كاهد، و فضل و رحمت الهی شامل ایشان گردید و دوستی ذوی القربی را بر مؤمنان فرض گردانید تا هر كسی دارای این مقام و این مودت گردید، رسول خدای صلی الله علیه و آله و اهل بیت او را دوستار گردند تا خاطر پیغمبر از این رهگذر مكدر نباشد و موجبات بغض در حق آن جماعت برای رسول خدای فراهم نشود و نظر لطف و عنایت رسول خدا از آنان معطوف نگردد.

و أما هر كسی كه دست از مودت ذوی القربی باز داشت و با اهل بیت آن حضرت یعنی أئمه معصومین و صدیقه كبری سلام الله تعالی علیهم دشمن گشت البته بر رسول خدای واجب می شود كه آن كس را مبغوض دارد، چه آن كس ترك فریضه از فرایض خدای عزوجل نموده است.

پس كدام شرافت و فضیلتی است كه بر این شرافت و فضیلت تقدم تواند گرفت یا نزدیك به این مقام تواند گردید، پس خدای تعالی آیه مذكوره شریفه را: «قل لا أسئلكم» بر پیغمبر خود صلی الله علیه و آله فرو فرستاد، و رسول خدای در میان اصحاب خود بپای شد و خدای را حمد و ثنا براند و فرمود: أیها الناس بدرستی كه یزدان عزوجل برای من چیزی را بر شما واجب ساخته است كه بجای آورید آیا ادای این فریضه را می نمائید؟ هیچ كس جواب آن حضرت را نداد.

و به روایتی كه در بعضی نسخ دیگر است: رسول خدای روز دیگر ثانیا همان سخنان بگذاشت و از هیچ كس پاسخ نشنید و آن حضرت در روز سوم در میان ایشان بایستاد و فرمود: أیها الناس خداوند تعالی واجبی را بر شما فرض كرده است آیا ادای آن را می نمائید؟ همچنان احدی پاسخ نیاورد.



[ صفحه 185]



این وقت رسول خدا فرمود:ای مردمان این چیزی را كه واجب فرموده است نه طلا و نه نقره و نه مأكول و مشروب است، این هنگام عرض كردند: چون هیچ یك از آنها نیست بیان آن واجب را بفرمای، رسول خدای این آیه شریفه مذكوره را بر آن جماعت قراءت فرمود، عرض كردند: أما مودت با ذوی القربی را بجای می آوریم لكن بیشتر از آنان به آن عهد وفا نكردند.

خداوند تعالی هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود مگر اینكه بدو وحی فرستاد كه از قوم خود خواستار اجری در كار رسالت خود نشود، زیرا كه یزدان تعالی اجر پیغمبران را می رساند و به آن وفا می كند، و مودت اقربای محمد صلی الله علیه و آله را بر امت آن حضرت واجب گردانید و به آن حضرت امر فرمود كه مزد رسالت خود را در میان امت خود بدست داشتن اقربای آن حضرت موكول دارد به واسطه اینكه برایشان واجب گردانید كه آن فضل و فضیلتی را كه خدای تعالی در اقربای آن حضرت نهاده است بدانند و بشناسند، چه میزان مودت و دوستی هر كسی نسبت در حق دیگری به اندازه شناسائی دوستدار می باشد درباره محبوب خود.

و چون خداوند تعالی مودت را واجب گردانید این امر مودت به واسطه ی وجوب طاعت سنگین شد، پس جماعتی كه خدای تعالی میثاق ایشان را أخذ كرده بود به وفای به این مودت متمسك شدند و اهل شقاق و نفاق معاندت و خصومت ورزیدند و در این امر الحاد ورزیدند و از دین برگشتند و عدول نمودند از امر دین و در كار مودت و آن را از آن حدی كه خدای تعالی محدود فرموده منصرف ساختند و گفتند: مقصود از قرابت تمام عرب و اهل دعوت آن حضرت هستند.

در هر صورت و بنا بر هر یكی از این دو حالت كه باشد بر ما معلوم و مشخص شده است كه این مودت كه خدای به آن اشارت فرموده مخصوص به اقارب پیغمبر است چون چنین شد پس هر یك از ایشان به پیغمبر نزدیك تر باشند به مودت شایسته ترند و هر قدر قرابت قریب و نزدیك آید دوستی و مودت به قدر قرب قرابت است.

همانا این قوم در كار پیغمبر از روی انصاف در حیطه و رأفت و میثاق او نرفتند



[ صفحه 186]



و در آنچه خدای تعالی به واسطه آن بر امت پیغمبر خود منت نهاد به اندازه كه تمام زبانها از توصیف شكر گذارنده ی بر آن عاجز است انصاف نكردند كه ادای آن را یعنی مودت را در حق ذریه و اهل بیت آن حضرت به جای نیاوردند و ایشان را در میان خودشان به منزله چشم در سر محض حفظ فرمان و جلالت و عظمت قدر پیغمبر در میان ایشان و دوستی با آن حضرت قرار ندادند، و خویشاوندی عترت و أهل بیت آن حضرت را با پیغمبر به چیزی نشمردند.

و چگونه چنین نخواهد بود و حال اینكه قرآن به آن ناطق و ایشان را به آن دعوت می كند، و أخبار نبوی بر این امر ثابت است كه ایشان هستند كسانی كه باید مودت ایشان را جست، و همان كسان هستند كه خدای تعالی مودت ایشان را بر آفریدگان واجب گردانیده است و به تلافی مودت وعده مزد و پاداش داده است.

و هیچ كس به آن وفا نكرد و هیچ كس از روی ایمان و اخلاص و اعتقاد كامل این محبت را به جای نیاورد مگر اینكه بهشت بر وی واجب گردد، چه خداوند تعالی در این آیه شریفه مودت می فرماید: و آنان كه ایمان آوردند و كارهای شایسته كردند در مرغزارهای بهشت یعنی در مواضعی كه از وفور منفعت و نعمت مانند مرغزار بهشتی بوده مرایشان را است آنچه را كه بخواهند و آرزو نمایند در حضرت پروردگار خود این است آن فضل بزرگ و نعمت بی شمار و ثواب عظیم كه خداوند كریم بندگان مؤمن نیكوكار خود را بشارت به آن داده است.

بعد از این آیه شریفه در تفسیر و تبیین آن پیغمبر خود را خطاب می فرماید كه مؤمنان را مخاطب ساخته به ایشان بفرمای: «لا أسئلكم علیه أجرا الا المودة فی القربی» و این آیه شریفه تفسیر و بیان آیه ی مذكوره قبل آن است یعنی مقصود از ایمان و كردار شایسته و عمل صالح مودت ورزیدن با خویشان و اهل قرابت حضرت ختمی مرتبت است و پاداش این مودت روضات جنات و سایر اجور مذكوره است.

پس از آن حضرت أبی الحسن علیه السلام فرمود: حدیث فرمود مرا پدرم از جدم



[ صفحه 187]



از پدران والا مكانش از حسین بن علی صلوات الله علیهم كه فرمود: «اجتمع المهاجرون و الأنصار الی رسول الله صلی الله علیه و آله فقالوا: ان لك یا رسول الله مؤنة فی نفقتك و فیمن یأتیك من الوفود و هذه أموالنا و دمائنا فاحكم فیها بارا مأجورا اعط ما شئت و امسك ما شئت من غیر حرج».

گروه مهاجر و انصار در حضرت رسول مختار فراهم شدند و عرض كردند: یا رسول الله تو را برای نفقه و مخارجی كه شخصا داری و برای كسانی كه به حضرت تو وفود و ورود می دهند مؤنه و مال لازم، اینك اموال ما و جانهای ما در پیشگاه تو بر طبق اخلاص حاضر است به هر طور كه خواهی در آن جمله حكم فرمای و ببخش و عطا كن و برای خود نگاهدار كه نیكو كردار و مأجوری.

می فرماید: در آن حال جبرئیل أمین علیه السلام را بفرستاد و جبرئیل عرض كرد: ای محمد بگو: «لا اسئلكم أجرا الا المودة فی القربی» در تبلیغ رسالت اجر و مزدی جز مودت با خویشان خودم از شما نمی خواهم یعنی أن تودوا قرابتی من بعدی پس از من با خویشاوندان من دوستی بورزید و ایشان را رنجیده خاطر مگردانید.

پس جماعت مهاجر و انصار بیرون شدند «فقال المنافقون - و بقولی - فقال اناس منهم ما حمل رسول الله علی ترك ما فرضنا علیه الا لیحثنا علی قرابته من بعده ان هو الا شی ء افتراه فی مجلسه» جماعت منافقان گفتند: رسول خدا را بر ترك آنچه ما بر وی عرض داشتیم از جان و مال خود هیچ چیز باز نداشت مگر انگیزش ما را بر دوستی خویشاوندان خودش بعد از خودش و این مطلب را اصل و پایه و علتی نبود مگر چیزی بود كه مجلس خودش به خداوند دروغ بست یعنی این آیه را به خداوند منسوب داشت و نسبت دروغ بود.

و چون این سخن كه از ایشان نمایان شد بسیار بزرگ بود خداوند تعالی در همان وقت این آیه شریفه نازل فرمود: «أم یقولون افتریه قل ان افتریته فلا تملكون لی من الله شیئا هو أعلم بما تفیضون فیه كفی به شهیدا بینی و بینكم و هو الغفور الرحیم».



[ صفحه 188]



آیا می گویند: محمد بربسته است قرآن را بر خدا یعنی آن را از جانب خود گفته و به خدا نسبت داده است، بگو ای محمد مرایشان را: اگر قرآن را بربسته و برتافته ام بر فرض محال البته معصیتی بس عظیم باشد و عذاب خدای و عقاب آن را شما نتوانید از من برتافت، خدای داناتر است به آنچه در قدح و طعن در آیات قرآنی و اسناد سحر و افترای به آن شروع و افاضت می نمائید و كافی است خداوند كه در میان من و شما گواه باشد و او است آمرزنده كسی كه از كفر و شرك باز گردد و مهربان است بر كسی كه در ایمان ثابت قدم باشد.

«فبعث الیهم النبی صلی الله علیه و آله فقال: هل من حدث فقالوا: ای والله یا رسول الله لقد قال بعضنا كلاما غلیظا كرهناه، فتلا علیهم رسول الله صلی الله علیه و آله الایة فبكوا و اشتد بكاؤهم: فأنزل الله عزوجل: و هو الذی یقبل التوبة عن عباده و یعفو عن السیئات و یعلم ما تفعلون. فهذه السادسة».

این آیه شریفه در سوره ی مباركه شوری بعد از آیه أم یقولون افتری علی الله است می فرماید چون این آیه ی وافی هدایة بر رسول خدای نازل شد به مهاجر و انصار فرستاد: آیا تازه ی روی داده است یعنی سخنی ناشایست از دهان یك تن از شما بیرون آمده است؟! عرض كردند: بلی یا رسول الله سوگند با خدا كه پاره از ما كلامی درشت و ناهموار بر زبان براند كه ما را ناخوش افتاد.

رسول خدای این آیه شریفه را كه رقم گردید برایشان تلاوت فرمود همگی بگریستن اندر شدند و آن گریه سختی و فزونی گرفت.

پس خداوند تعالی این آیه شریفه مسطوره را نازل فرمود كه: و خداوند آن كس باشد كه به محض تفضل می پذیرد توبت و بازگشت بندگان را یعنی هر وقت بندگان خدای به او باز گردند و از گناهان خود پشیمان شوند و عزم خود را بر عدم بازگشت به معصیت جزم نمایند توبه آنها پذیرفته و گناهان ایشان بخشیده و از آن پس از سیئات آنها و جمیع گناهان و جرمهای ایشان اگر چه معاصی كبیره ی باشد درمی گذرد و می داند آنچه را كه از بد و نیك می كنند. و این آیه ششم بود.=



[ صفحه 189]



راقم حروف گوید: از این حدیث شریف پاره لطایف دقیقه را صاحبان اذهان لطیفه استنباط می توانند نمود: یكی اینكه برای هیچ یك از انبیاء عظام علیهم السلام این مقام و منزلت حاصل نشد كه رسول خدای را در باب مودت به آل و عترت و أهل بیت از جانب خداوند متعال پدیدار گردید و چنانكه امام رضا علیه السلام نیز بیان فرمود.

دیگر اینكه به دلایل متعدده معلوم شد كه عترت بر تمامت امت تقدم و فضیلت و شرف دارند؛ دیگر اینكه با دلایل صریحه مكشوف گشت كه مقصود از ذوی القربی و عترت أهل بیت آن حضرت و مقصود از أهل بیت در چنین مواضع: علی مرتضی و فاطمه ی زهرا و أئمه هدی از ذریه رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشند.

چنانكه ابن أبی الحدید در شرح نهج البلاغه در ذیل خطبه مباركه أمیرالمؤمنین علیه السلام: «و آخر قد تسمی عالما و لیس به» و در ضمن آن می فرماید: «و بینكم عترة نبیكم و هم أزمة الحق و ألسنة الصدق فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن وردوهم ورود الهیم العطاش» - تا پایان خطبه شریفه.

می گوید: عترت رسول خدای كسان نزدیك او و نسل او هستند، و قول كسی كه بگوید: مقصود از عترت طایفه و رهط آن حضرت هستند اگر چه هم باشند صحیح نیست، و اینكه أبوبكر در روز سقیفه یا روزی دیگر گفته است: «نحن عترة رسول الله صلی الله علیه و آله و بیضته التی فقاءت عنه» بر طریق مجاز است، چه ایشان بالنسبة به سوی انصار عترت آن حضرت می شوند نه از راه حقیقت.

مگر نمی بینی عدنانی گاهی كه می خواهد بر قحطانی مفاخرت نماید می گوید: من پسر عم رسول خدا هستم، و مقصود عدنانی نه این است كه فی الحقیقة پسر عم آن حضرت می باشد بلكه عدنانی برحسب اضافه به سوی قحطانی پسر عم آن حضرت می شود و این استعمال و نطق به آن بر سبیل مجاز است.

و اگر تقدیر نماید كه بر طریق حذف چندین مضاف است یعنی أبوبكر پسر عم پدر پدر است به شماری بسیار در پسران و پدران و آن وقت بگوید: أبوبكر و سایرین



[ صفحه 190]



عترت اجداد آن حضرت هستند بر طریق حذف مضاف، این نیز استقامت نمی گیرد چه رسول خدای صلی الله علیه و آله عترت خود را باز نموده است كه كیستند گاهی كه فرمود: «انی تارك فیكم الثقلین» پس فرمود: عترت من أهل بیت من هستند.

و نیز در مقامی دیگر معین و مبین فرمود گاهی كه كساء را برایشان طرح نمود كه أهل بیت من كیستند، و هم در آن وقت كه آیه تطهیر «انما یرید الله لیذهب» تا آخر آیه نازل شد، عرض كرد: «اللهم هؤلاء أهل بیتی فأذهب الرجس عنهم».

راقم حروف گوید: از این پیش به این آیه شریفه مفصلا اشارت رفت و در این موقع مطلبی به خاطر خطور می نماید و آن این است كه خداوند تعالی بر سبیل جزم و تأكید به لفظ «انما» می فرماید كه اراده كرده است كه رجس و پلیدی شرك و شقاق و امثال آن را از شما أهل بیت بردارد.

یعنی این اراده خداوند كه حتم و جزم است در حق شما أهل بیت قرار گرفته و شما را از روز ازل از آنچه منافی شرایط ولایت و امامت و وصایت و خلافت و امارت و حكومت و ارشاد و هدایت و اصلاح امور امت در دنیا و آخرت است بری و پاك و منزه و ممتاز فرموده است.

و این معنی بدیهی است كه این رجس و این تطهیر همان كه در سایر بشر معمول است نیست، چه آن مطلب محل شأن و رتبت اشارت نیست تمام آفریدگان دارای پلیدی و محتاج به تطهیر علی حسب الأنواع هستند، بلكه مراد مصون داشتن و معصوم گردانیدن از لوث معاصی و خبث ملاهی و غبار سهو و خطا و نسیان و اندیشه تقرب به معصیت و تكاهل از ادراك اعلی درجه ی طاعت و عبادت و غفلت از مرضات الهی و تقرب به درگاه حضرت لایتناهی و امتیاز از تمام مخلوق است كه در حكم رعیت و بالطبیعه مسئول از عدم متابعت به ائمه بریت می باشد.

و رجس و تطهیر به این معنی كه مایه نظام و قوام و دوام گردش كارخانه موجودات است البته به حكم عقل عموم نتواند داشت و تمام افراد پیغمبر و امام و ولی و حاكم



[ صفحه 191]



و فارق حق و باطل و سایس وراعی و مختار و مجاز به هر گونه كار و كردار به میل و طبع خود و ممتاز به چنین امتیاز و دارای چنین روح و نور و قدرت و استعداد و استطاعت و برگزیده خدا و رسول خدا نتوانند گردید.

و اگر باشند معنی ثواب و عذاب و حساب و كتاب و حاجت به ارسال رسل و تبلیغ احكام و دعوت بدین و ابشار و انذار چیست چنانكه در صنف ملائكه به این معانی و مسائل حاجت نیست، زیرا كه شهوت و هوای نفس و وسوسه شیطانی در آنها موجود نیست كه موجب طغیان و عصیان گردد «یسبحون اللیل و النهار و هم لا یسامون و یفعلون ما یؤمرون».

و این صفت شهوانی برحسب حكمت یزدانی در نهاد انسانی است كه موجب نافرمانی اوامر حضرت سبحانی است، از این روی خداوند تعالی معدودی از برگزیدگان خود را از تمام اوصاف و اخلاق رذیله و اوساخ و ارجاس شیم ناپسندیده معصوم و محفوظ گردانید تا اصلاح حال أهل عصیان و خطا و نسیان و زلل و طغیان را به نیروی أنوار ساطعه خودشان و علوم و معارف خودشان بفرمایند.

پس عقلا و نقلا و حسا و تجربة معلوم و مبرهن می گردد كه این برگزیدگان خاصه الهی كه به مناصب مخصوصه خداوند و امتیازات عالیه یزدان بی انباز ممتاز و سرافراز می باشند دارای أرواح مقدسه و أنوار شریفه الهیه هستند كه جز در نفوس جلیله خود ایشان ایجاد نشده، و اگر در صورت به بشارت بشریت جلوه می نمایند أما برحسب معانی باطنیه و مراتب وجودیه و مدارج روحانیه و معارج نورانیه یك نوع آفریدگانی هستند كه جز آفریدگار نمی داند كیستند و چیستند.

چون این معنی به دلایل عقلیه معلوم و حكومت الهیه را مشروط به عصمت دانستیم و دقایق و حقایق آن را حتی الاستطاعة و الامكان استدراك نمودیم ما را مكشوف می گردد كه دایره عترت و أهل بیت طاهره جامع چگونه اشخاص و دافع چگونه مردم خواهد بود، و از این است كه می فرماید: این حال تا قیامت بر این منوال است.



[ صفحه 192]



یعنی چون بعد از من پیغمبری و كتابی و وحی و تنزیلی نیست و شریعت من ناسخ شرایع و تا پایان روزگار برقرار و دایر مدار است و نگاهبان آن و حدود آن و پیشوای خلق جهان عترت من یعنی أئمه هدی از نسل من و علی علیه السلام هستند و باید امام معصوم باشد، پس همان طور كه دین من تا قیامت بپاید أئمه دین من نیز بایستی از هر گونه پلیدی و رجسی كه به معنی آن اشارت شد معصوم باشند تا بتوانند نگاهبان چنین شریعتی بلند دستور گردند.

و به همین علت كه حافظ چنین شریعت و فرقان یزدانی كه «لا یمسه الا المطهرون و لا رطب و لا یابس الا فی كتاب مبین» هستند بر أنبیای سلف فزونی دارند، چه شأن و رتبت هر پیغمبر و ولی و وصی به اندازه تبلیغ و تكلیف و احمال نبوت او است و آن امانت كه خداوندش بر آسمانها و كوهها و زمین عرض داد و همه از حملش ابا كردند و بترسیدند و اظهار عجز نمودند همین ولایت أهل بیت علیهم السلام است و باطن ولایت همان دین مبین و كتاب خدای و أحكام شرع متین و سنن نبویه است

و چون این مبانی و شرایط مكشوف شد معلوم می شود كه عترت طاهره و أهل بیت تقوی و رسالت كه بایستی من الأزل الی الأبد دارای عصمت و شرایط مستوره باشند كدام اشخاص هستند.

بالجمله ابن أبی الحدید می گوید: اگر بگوئی: كیست آن عترتی كه أمیرالمؤمنین علیه السلام در این كلام خود: «و بینكم عترة نبیكم» قصد فرموده است؟ می گویم: نفس مبارك خود أمیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین علیهم السلام می باشد و أصل فی الحقیقة نفس مقدس خود آن حضرت است، چه هر دو پسرش تابع او بعد از او می باشند و نسبت ایشان به آن حضرت نسبت كواكب درخشان با طلوع آفتاب جهان تاب است.

راقم حروف گوید: در این مثل ابن أبی الحدید لطیفه ای است، زیرا كه أولا بقای شمس و كواكب را جز خدای نمی داند، دیگر اینكه كواكب از شمس كسب نور نمایند، و علی علیه السلام با پیغمبر از یك نور و أئمه هدی علیهم السلام كه نسل



[ صفحه 193]



أمیرالمؤمنین هستند از نور مبارك وی می باشند، دیگر اینكه در هر حال از افاضه أنوار مانند ستارگان رخشنده دریغ نمی فرمایند.

دیگر اینكه هر وقت آفتاب ولایت از آسمان هدایت رخ برتابد آفتابی دیگر كه از انوار آن شمس حقیقی است بر عوالم امامت و ولایت فروزان فر گردد و اگر جز این باشد تمام عوالم معارف به ظلمت جهل و ضلالت و غوایت دچار و تار گردد.

مع الجمله می گوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله بر صدق این قضیه به این كلام معجز نظام خوش تنبیه فرموده است: «و أدرالحق معه حیث دار» كنایت از اینكه حق از علی و علی از حق انفصال نتواند جست، چه اگر جز این باشد با ولایت و خلافت مطلقه بلافصل منافات دارد.

و چون این مقام برای آن حضرت و اولادش علیهم السلام موجود است ازمه حق و السنه صدق توانند بود «لما كان لا یصدر عنهم حكم و لا قول الا و هو موافق للحق و الصواب» از جماعت عترت طاهره به واسطه عصمت و مطهر بودن از رجس شرك و كفر و عصیان و سهو و خطا و نسیان و جامعیت به تمام علوم قرآنی و معارف سبحانی هرگز حكمی و فرمایشی جز بر طریق حق و صواب صادر نمی شود و نخواهد شد.

و آیه شریفه «واجعل لی لسان صدق فی الاخرین» شاهد این كلام مبارك است كه فرمود: «هم ألسنة الصدق» و چون حال و مقام ایشان بر این مقام ارتسام دارد می فرماید: «فانزلوهم منازل القرآن» هر منزلت و مرتبت و شرف و جلالتی كه در قرآن خدای قائل هستید عترت طاهره را كه مفسر و مبین و حافظ آن و كلام الله ناطق هستند همان منزلت و مكانت بگذارید.

ابن أبی الحدید می گوید: در تحت این كلام معجز تبیان سری عظیم است و آن این است كه أمیرالمؤمنین علیه السلام امر می فرماید جماعت مكلفین را كه جاری گردانند عترت را در اجلال و اعظام ایشان و انقیاد اوامر و نواهی ایشان و طاعت ایشان در مجرای قرآن.



[ صفحه 194]



پس اگر بگوئی این كلام آن حضرت مشعر بر عصمت است و قول أصحاب شما در باب عصمت چیست؟ می گویم: أبومحمد بن متویه در كتاب الكفایة تنصیص و تصریح كرده است بر اینكه علی علیه السلام معصوم است، هر چند آن حضرت واجب العصمة نبود و عصمت نیز شرط امامت نیست لكن أدله ی نصوص بر عصمت آن حضرت دلالت دارد و قطع بر باطن و معنی او و این عصمت امری است كه به حضرت أمیرالمؤمنین علی علیه السلام اختصاص دارد نه به سایر صحابه یعنی سایر خلفا و فرق در میان اینكه بگوئیم «زید معصوم» و میان «زید واجب العصمة» ظاهر و آشكار است، و از شرط امام این است كه معصوم باشد، پس اعتبار أول یعنی معصوم بودن أمیرالمؤمنین برحسب أدله قاطعه مذهب ما جماعت أفضلیة و اعتبار ثانی كه شرط امام معصوم بودن است مذهب شیعه.

ابن أبی الحدید كه از اجله أفضلیه و فحول معتزله است بعد از این بیانات به شرح پاره مطالب دیگر در كلام آن حضرت كه می فرماید: رسول خدای صلی الله علیه و آله فرمود: «انه یموت من مات منا و لیس به میت و یبلی من بلی منا و لیس ببال» می نماید و هم در این خصیصة حضرات عترت با رسول خدا شراكت دارند، و معلوم می شود احدی از آحاد خلق در این صفت با ایشان نزدیك و انباز نتواند بود و همه بمیرند و ابدان ایشان در شكم خاك بپوسد و خاك شود.

می گوید: این جمله از خصایص عترت و عجایب چیزهائی است كه خدای تعالی به ایشان عطا فرموده و اختصاص داده است، و آن حضرت می فرماید: «ان أمرنا صعب لا تهتدی الیه العقول و لا تدرك الأبصار قعره و لا تغلغل الأفكار الیه» امر ما صعب و دشوار است عقول بدان راه نیابد و ابصار پایانش را ادراك نكند و پیك افكار را دخالتی در آن نباشد.

از این پیش در مواضع متعدده به حدیث أمرنا صعب مستصعب و شرح و بیان آن اشارت شده است، و در این كلمات معجز آیات چون تعمق شود معلوم می گردد مقامات نبوت خاصة و ولایت مطلقه أئمه هدی و ارتفاع آن از میزان پرواز شاهباز عقول و كثرت عمق آن بحر بی كران از اندازه تعمق ابصار یعنی نظرهای ظاهر



[ صفحه 195]



و باطن و تنوق اوهام با معرفت صفات ذات ذی الجلال و شناسائی انوار ایزد بی مثال تعالی عن حدود الأشباه و الامثال تشبه می جوید و با این وصف چگونه دیگری با ایشان همسنگی و تشبه می طلبد.

همانا علت عصمت رسول خدا و علی مرتضی كه محل تصدیق و اذعان فریقین و بنص قرآن منصوص است و عقل سلیم بر آن حاكم است همان جهات متعدده سابقه حفظ دین و نوامیس الهیه و عدم سهو و خطای در احكام و حدود شرعیه و اطمینان قلوب تمام خلق به اوامر و نواهی و افعال و اقوال ایشان است.

و چون حال بر این نسق باشد به ناچار تا دین خاتم الأنبیاء در جهان باقی و نگاهبان و خلیفه ی پس از آن حضرت لازم است علی التحقیق بایستی معصوم باشد خواه این خلیفه و این امام ظاهر مشهور یا غایب مستور باشد، و اگر جز این باشد و مدعی این مقام گردد در حكم همان است كه أمیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن همین خطبه ی شریفه می فرماید: «یقول اقف عند الشبهات و فیها وقع و یقول اعتزل البدع و بینها اضطجع فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان».

این مردم جاهل و گمراه كه خود را عالم آگاه می خوانند با خود و با مردمان می گویند كه من دارای آن علم و فهم و لطف معنی و صفوت ذهن و ادراك و رقت استنباط هستم كه اگر اندك شبهتی پیش آید بصیر و خبیر می شوم و فورا توقف می نمایم تا به كاری شبهه ناك كار نكنم و حال اینكه این شخص به واسطه ظلمت جهالت و ضلالتی كه دارد در میان شبهات فرو می افتد و هیچ نمی داند شبهه چیست و چون نداند چگونه توقف خواهد كرد و از آن ورطه ی خطرناك آسوده می ماند، چه از روی حقیقت نمی داند آیا شبهه هست یا شبهه نیست و می گوید از بدعتها اعتزال می جویم و حال اینكه در بساط بدع خوابگاه دارد و در میان آن می خوابد.

و این كلام مبارك اشارت به تضعیف مذاهب جماعت عامه و حشویةای است كه نظر عقلی را رفض می نمایند و می گویند: نعتزل البدع.

آنگاه می فرماید: پس كسانی كه دارای این اوصاف و این دعاوی باطله هستند



[ صفحه 196]



در صورت آدمی دواب است و با خر و گاو و حیوانهای غیر ناطق همال و هم سنگ باشند، و با این شرح و بیان و ادله عقلیه و نقلیه و حسیه و استنباطیه چگونه می شاید حفظه دین خدای و كتاب و احكام خواه پیغمبران مرسل سلف یا حضرت خاتم الأنبیاء یا اوصیای ایشان را از مقام عصمت مهجور دانست و مخلوق را به عصمت ایشان محتاج ندانست، و این معنی مگر جز در اشخاصی كه دارای صفات و اخلاق خاصه و اوصاف شریفه منصوصه باشند موجود تواند شد.

و چون حال بر این معنی توجه دارد به بینیم در تمام طبقات ناس سوای تنصیصات رسول خدا كه مقصدی عمده است هیچ طبقه چون جماعت أئمه هدی سلام الله علیهم كه همه منصوص الامامة و الخلافة هستند هیچ صاحب این اوصاف و آیات و علامات حمیده ولایتیه هستند؟ چنانكه أمیرالمؤمینن علیه السلام كه هر دو فرقه او را معصوم می دانند در ذیل خطبه مزبوره می فرماید: «ألم اعمل فیكم بالثقل الأكبر و اترك فیكم الثقل الأصغر» چنانكه پیغمبر فرمود: «انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی.

و ابن أبی الحدید گوید: مراد از ثقل اكبر كتاب خدا و از ثقل اصغر دو پسرش حسنین علیهم السلام است، و اگر ایشان به واسطه شئونات عصمت و مقامات الهیه دارای مقامی برتر از مقامات سایر مخلوق نبودند چگونه با قرآن یزدان قرین می گردیدند و شرف و عظمت قرآن مگر جز به واسطه مطویات باطنیه و ودایع رحمانیه و اشتمال بر احكام و نوامیس الهیه و حكم و علوم و معانی سامیه آن و شامل بودن بر تمام مایحتاج دنیا و آخرت، و به این حیثیت مطاوعت و متابعت آن بر همه مردم واجب است.

پس به این جهت اطاعت اوامر و نواهی أئمه هدی كه خلفای رسالت پناهی و مبین و مفسر و مؤول و حافظ كلام الهی و مرموزات و اسرار نامتناهی آن هستند واجب و عصمت ایشان از خطا و زلل و سهو و نسیان در تعبیر قرآن و تأویل فرقان اوجب است.



[ صفحه 197]



و هیچ ندانیم اصرار مخالفین از چه راه و از چیست و انكار به چه علت و سبب است كه امام و مقتدا و فرمانفرما و علمای دینیه و معالم یقینیه ایشان دارای صفت عصمت و طهارت از ارجاس شرك و كفر و معصیت نباشند تا به اوامر و نواهی ایشان اطمینان و ولایت و خلافت ایشان را از جانب یزدان و رسول حضرت سبحان بدانند و به چنین اقتدا و امامت و امارتی مباهات و مفاخرت نجویند و این پیروی را موجب سعادت و فیروزی و رستگاری دنیا و آخرت نشمارند ان هذا أعجب من كل عجیب و أغرب من كل غریب؟!!.

و در آن شاهدی كه ابن أبی الحدید مذكور نمود زید معصوم لطافتی است زیرا كه چنان كه در طی كتب مباركه مسطور شد علی علیه السلام را زید می نامیدند.

لطیفه دقیقه دیگر این است كه نوح و هود گفتند: ما از شما مزد تبلیغ رسالت نخواهیم و اجر ما جز بر خدای تعالی نیست، و این كلام از آن جهت می باشد كه أولا ما از جانب خداوند به شما مبعوث و مأمور شده ایم تا ابلاغ احكام و اوامر او را به شما بنمائیم و اگر چند سود تبلیغات ما همه به خود شما بازگشت نماید لكن چون از جانب خدای آمده ایم مزد ما بر آن كس وارد است كه ما را باعث و آمر است.

علت دیگر اینكه اجر رسالت ایزدی چندان عظمت و كیفیات سامیه و شئونات عالیه دارد كه اگر نوع بشر همه متفق شوند و آنچه را دارا هستند بر طبق تقدیم گذارند و دنیا و مافیها را دست مزد دهند كافی نیست، زیرا كه أول كار انبیاء این است كه مردم را از متاع دنیای غدار كه متاع غرور است و بهائی و وفائی و بنائی و بقائی ندارد پرهیز و تخویف دهند و به مثوبات باقیه دائمه اخرویه تحریص فرمایند.

در این صورت چگونه توانند مردمان دنیائی به أموال و امتعه این جهان فانی اجر و مزد پیغمبران سبحانی را به آنچه از آنها ممنوع و تحذیر می شوند ادا نمایند لاجرم اجر و مزد این كار را جز پروردگار قهار نمی تواند بگذارد.



[ صفحه 198]



و چون این مطلب مكشوف بلكه مبرهن شد پس باید دانست كه اجر و مزد رسالت خاتم الأنبیاء كه حامل تمام رسالت و مبلغ تمام ابلاغات و مكمل تمام كمالات و مروج تمام ترویجات و مشخص تمام تشخیصات و معرف تمام تعریفات و معلم تمام تعلیمات و مقدر تمام تقدیرات و مؤول تمام تأویلات و مفسر تمام تفسیرات و معبر تمام تعبیرات و مبین تمام تبیینات و سید تمام پیغمبران و سرور تمام موجودات است به چه مقدار است، یقین است كه اگر متاع دنیا و آخرت را بالتمام در میان نهند هم سنگ و هم بهای آن نشود.

و از اینجا مكشوف افتد كه عترت طاهره و أهل بیت نبوت را چه مقامی و مودت ایشان را چه بهائی است كه حضرت خاتم الأنبیاء از تمام مكلفین امت خود از مؤمنین و مؤمنات تا قیامت هیچ پاداشی نمی طلبد مگر دوستی اقرباء و خویشاوندان خود را كه عترت و أهل بیت آن حضرت باشند كه أئمه طاهرین صلوات الله علیهم باشند و اجر رسالت خود را به مودت ایشان انحصار می دهند، و این كار برای هیچ پیغمبری روی نداده و هیچ پیغمبری را این شأن و مقام نیست چنانكه بیان این مطلب در مبادی همین فصل مذكور شد.

و در اینجا دو مطلب دیگر است: یكی این است كه اثبات شی ء نفی ماعدای او را نمی كند اگر پیغمبر از امت بجز مودت ذوی القربی را نخواست نه آن است كه از خداوند تعالی مأجور و مثاب نباید باشد، بلكه اجر و مزد خدائی را جز خدای نداند و نمی تواند كسی بداند، چه هیچ آفریده را امكان و استعداد دانستن و فهمیدن و لیاقت شناختن این اجر و مزد نیست.

دیگر اینكه همان اجری كه رسول خدای صلی الله علیه و آله در تبلیغ رسالت خود از امت خواسته و به مودت ذوی القربی مؤول ساخته است آن نیز فایده اش به امت برمی گردد، زیرا كه دوستی ایشان موجب اطاعت اوامر و نواهی أئمه و خلفا و اوصیای پیغمبر می گردد، و چون اطاعت و متابعت كردند به درجات عالیه جنات نعیم و كرامات یزدان كریم كامكار و به فوز و فلاح و رضوان ابدی شادخوار می گردند.



[ صفحه 199]



زیرا كه در حقیقت دوستی با ایشان دوستی با دین خدا و شریعت مصطفی و كتاب خدا است كه آن نیز به خود مكلفین فایدت می رساند و ترك آن ضلالت و گمراهی و به هر دو جهان بدبختی و روسیاهی می كشاند، وگرنه ذوی القربی را كه عبارت از عترت و أهل بیت رسالت باشد چه احتیاجی به مودت دیگران كه أول كار ایشان پشت پای به دنیا و ترك ماسوی الله است.

لطیفه دیگر این است كه اینكه خدای مودت ایشان را فرض نمود برای این است كه هرگز غبار ارتداد از دین و رجوع به ضلالت را به ساحت قدس و تقوای ایشان راه نبوده و نخواهد بود، و این مطلب مؤید مطالب معروضه است، و نیز می رساند كه هر كسی را این صفت و منزلت نبوده است مودت با او فرض نشده است.

لطیفه دیگر این است كه مكشوف می آید كه عدم مودت با ذوی القربی موجب بغض و كین رسول خدای می شود، چه بغض و حب رسول خدای در راه خدا و دین خدا است و رفع نمی شود، و چون پیغمبر بر كسی خشم و بغضی بیاورد برای مبغوض آن حضرت راه نجاتی نیست.

و خداوند تعالی چون ارحم الراحمین است مودت اقربای رسول را فرض كرد تا مسلمانان بدانند و سهل نشمارند و با ایشان مودت یابند و چون دوست شدند مطیع و منقاد ایشان گردند و چون مطیع شدند و به اوامر و نواهی ایشان رفتار نمودند در هر دو جهان كامكار و رستگار گردند و محبوب پیغمبر گردند.

از این است كه امام رضا علیه السلام دلیل غضب پیغمبر را از آن راه مذكور می فرماید كه ترك مودت ایشان ترك فریضه ی از فرایض خداوندی است و البته تارك فریضه خدائی مبغوض و مغضوب پیغمبر است.

و از این است كه رسول خدای در میان اصحاب برخاست و مردمان را از این فریضه خبر داد و در سه روز تا سه نوبت اعادت فرمود و آخر فرمود: این فریضه الهی زر و سیم و مأكول و مشروب نیست یعنی متاع تمام دنیا من البداهیة الی النهایة كافی آن نیست بلكه مودت اقربای من مزد تبلیغ رسالت است و بهای آن را به قدر



[ صفحه 200]



معرفت فضل ایشان و شناسائی مقامات رفیعه ی ایشان كه موجب غفران یزدان و برخورداری هر دو جهان است مقرر داشت، و در این مورد است كه شقی از سعید و موافق از منافق و مؤمن از كافر و مذعن از جاحد ممتاز می شود.

و تقریر این مودت را منتی عظیم از خداوند كریم و السنه أهل روزگار را از ادای این شكر عاجز و حفظ مراتب رسول خدا را در این مودت می شمارد و خلوص این مودت را اسباب وجوب جنت و این عمل را عمل صالح و دریافت فضل كبیر و بشارت خدای تعالی بندگان را به این مودت موكول می فرماید در حقیقت مایه ادراك ترقیات و كمالات نفسانی و مثوبات هر دو جهانی همین است. و این بود آیه ی ششم كه دلالت به برگزیدگی عترت بر امت دارد.

و أما آیه ی هفتم قول خدای عزوجل است «ان الله و ملائكته یصلون علی النبی یا أیها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» بدرستی كه خدا و فرشتگان خدا درود می فرستند به پیغمبر عالی مقدار، ای كسانی كه به خدا و رسول او ایمان آورده اید صلوات دهید بر وی و سلام گوئید سلام گفتنی یا تسلیم نمائید خود را و انقیاد او را مرعی بدارید.

«و قد علم المعاندون منهم لما نزلت هذه الایة قیل یا رسول الله قد عرفنا التسلیم علیك فكیف الصلاة علیك» و معاندین از نزول این آیه آگاه بودند كه شخصی در خدمت رسول خدا عرض كرد: سلام دادن بر تو را دانستیم أما كیفیت صلوات بر خودت را بیان فرمای، فرمود: می گوئید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد كما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انك حمید مجید» پس در میان شما ای گروه مردمان در این امر خلافی است؟ علما گفتند: خلافی نیست.

مأمون گفت: این مطلبی است كه أصلا خلافی در این نیست و اجماع امت بر این است، آیا نزد تو در باب آل چیزی واضح تر از این در قرآن هست؟ حضرت أبی الحسن علیه السلام فرمود: بلی خبر دهید مرا از قول خداوند عزوجل: «یس و القرآن الحكیم انك لمن المرسلین علی صراط المستقیم» مقصود از قول



[ صفحه 201]



خدای، «یس» كیست؟ علما گفتند: «یس» محمد صلی الله علیه و آله است هیچ كس شكی در آن ندارد.

أبوالحسن علیه السلام فرمود: «فان الله عزوجل اعطی محمدا و آل محمد من ذلك فضلا لا یبلغ أحد كنه وصفه الا من عقله و ذلك ان الله عزوجل لم یسلم علی أحد الا علی الأنبیاء صلوات الله علیهم، فقال تبارك و تعالی: «سلام علی نوح فی العالمین» و قال: «سلام علی ابراهیم» و قال: «سلام علی موسی و هارون» و لم یقل سلام علی آل نوح، و لم یقل سلام علی آل ابراهیم، و لا قال سلام علی آل موسی و هارون و قال عزوجل: «سلام علی آل یس» یعنی آل محمد صلی الله علیه و آله.

خداوند عزوجل محمد و آل محمد را از این حیثیت فضل و فزونی عطا فرموده است كه هیچ كس بكنه وصف آن نرسد مگر آنكه او را قدرت تعقل آن باشد و خداوند تعالی در این آیات مذكوره و در قرآن كریم جز بر أنبیاء عظام سلام الله علیهم سلام نفرستاده است و نفرموده است سلام بر آل نوح و آل ابراهیم و آل موسی و هارون، و خداوند عزوجل می فرماید: سلام بر آل یس باد یعنی آل محمد صلی الله علیه و آله.

چون سخن به این مقام رسید مأمون عرض كرد: محققا می دانستیم شرح و بیان این مطلب در معدن نبوت است یعنی بر مطالبی كه از تو ظاهر شد تصدیق و اقرار نمودیم، چه توئی معدن نبوت و مخزن علوم الهی. و این آیه ی هشتم بود.

راقم حروف گوید: در اینجا نیز مطلب لطیفی است یعنی تفاوت مقدار معلوم می شود: یكی اینكه در حق سایر أنبیاء سلام الله علیهم می فرماید سلام بر ایشان باد و سلام من الله نمی فرماید كه فضیلتی علاوه را حامل می باشد.

دیگر اینكه در حق رسول خدای می فرماید: خدا و ملائكه خدا صلوات می فرستند بر محمد صلی الله علیه و آله كه درود متصل است و اشرف از سلام است، دیگر اینكه به لفظ «ان» كه برای تأكید و تحقیق است مصدر می گرداند و در این درود رسول خدای را از دیگر انبیا امتیاز می بخشد و آل آن حضرت را آن هم به رعایت احترام



[ صفحه 202]



و احتشام از آن گونه درود جدا می سازد و با سایر انبیاء مرسلین صلوات الله علیهم انباز می دارد.

و خدای داند كه در این گونه درودی كه بر خاتم الأنبیاء و آل محمد صلی الله علیه و آله و علیهم فرستاده است چه فضیلتی و عطیتی است كه امام رضا علیه السلام می فرماید هیچ كس به كنه وصف آن نتواند رسید مگر آن كس كه بتواند تعقل نماید البته چنین كسی نیز غیر از سایر علما و عقلای روزگار است.

و أما آیه ی هشتم، پس قول خداوند عزوجل است «و اعلموا انما غنمتم من شی ء فأن لله خمسه و للرسول و لذی القربی» و بدانید كه آنچه غنیمت بردید از چیزی پس بدرستی كه برای خداوند است خمس آن و برای رسول خدا و برای ذی القربی است.

«فقرن سهم ذی القری مع سهمه به سهم رسول الله صلی الله علیه و آله فهذا فضل أیضا بین الال و الامة لأن الله تعالی جعلهم فی حیز و جعل الناس فی حیز دون ذلك و رضی لهم ما رضی لنفسه و اصطفاهم فیه فبدء بنفسه ثم ثنی برسوله ثم بذی القربی فی كل ما كان من الفی ء و الغنیمة و غیر ذلك مما یرضاه عزوجل لنفسه فرضی لهم، فقال: و قوله الحق: «و اعلموا انما غنمتم من شی ء فأن لله - الایة» فهذا تأكید مؤكد و أثر قائم لهم الی یوم القیامة فی كتاب الله الناطق الذی لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید».

پس خداوند تعالی سهم اقربا را به سهم خود و سهم رسول خود مقترن فرمود و این فضل و تمیزی است در میان آل و امت، چه خدای تعالی ایشان را در مكانی و سایر مردم را اگر چه فرزندان نبی هم باشند در مكانی دیگر فروتر از آن مكان و پست تر از آن مذكور داشته و در مرتبه ی دوم یعنی بعد از مرتبه الهی رسول را و بعد از آن ذوی القربی را در هر چه از غنایم دارالحرب و سایر غنایم بدست آید و در غیر این مقام نیز هر چه برای خود پسندیده از برایشان پسندیده است.

و در این مقام می فرماید و قول او حق و صدق است «و اعلموا أنما غنمتم من



[ صفحه 203]



شی ء فان لله - تا آخر آیه» و این تاكیدی اكید و اثری است قائم و ثابت در كتاب ناطق خدائی كه بطلان در آن زمان و بعد از آن زمان در آن نگنجد، چه فرستاده ای است و تنزیلی است از خداوند حكیم ستوده كه این تأكید و اثر از بهر ایشان ثابت و محقق است تا روز قیامت، چه یتامی و مساكین كه در آیه شریفه مذكور هستند چنین نباشند.

زیرا كه چون یتیم از حد یتیمی بگذرد بهره از غنایم نیابد، و چون مسكین را فقر و مسكنت مرتفع شود او را از غنایم بهره نرسد و أخذ آن مال بر وی حلال نباشد لكن سهم ذی القربی همیشه از بهر ایشان ثابت و محقق می باشد چه غنی باشند چه فقیر، زیرا كه هیچ كس غنی تر و بی نیازتر از خداوند اكبر و حضرت پیغمبر نیست مع ذلك خداوند تعالی برای خود سهمی و برای پیغمبر سهمی قرار داه و آنچه را از بهر خود و رسول خود پسندیده برای ذوی القربی پسندیده.

و همچنین در فی ء و بازگشت مال كفار بدون غلبه مسلمانان نیز در قول خدای تعالی: «و ما أفاءالله علی رسوله - تا آخر آیه» هر چه از بهر خود و پیغمبر خود پسندیده از برای آنها نیز پسندیده است، چنانكه در آیه ی غنیمت كه بر این نوع جریان یافته و ابتداء به نفس خود فرموده و از آن پس بذی القربی و بعد از آن به دیگران كه غیر از خویشان نزدیك پیغمبر هستند و سهم خویشان و ذوی القربی را به سهم خود و رسول خود مقترن فرموده است.

و همچنین در آیه شریفه طاعت نیز چنین كرده و فرموده است: «یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منكم» پس خداوند تعالی در این آیه شریفه ابتداء به نفس خود پس از آن به رسول خود و بعد از آن بأهل بیت رسول خود فرموده است یعنی می فرماید:ای كسانی كه به خدا و رسول خدا ایمان آورده اید اطاعت كنید خدای را و اطاعت كنید رسول خدای و صاحبان امر خود را.

و همچنین است آیه ولایت: «انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا» جز این نیست كه ولی شما خداوند است و رسول خداوند است و كسانی كه ایمان



[ صفحه 204]



آورده اند، پس خداوند مقرر گردانیده است طاعت ایشان را به اطاعت رسول و ولایت رسول را به طاعت و ولایت ذات كبریای خودش مقترن ساخته است.

كما جعل سهمهم مع سهم الرسول مقرونا به سهمه فی الغنیمة و الفی ء فتبارك الله و تعالی ما اعظم نعمته علی أهل هذا البیت، فلما جاءت قصة الصدقة نزه نفسه و رسوله و نزه أهل بیته، فقال: «انما الصدقات للفقراء و المساكین و العاملین علیها و المؤلفة قلوبهم و فی الرقاب و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضة من الله».

فهل تجد فی شی ء من ذلك أنه سمی لنفسه أو لرسوله أو لذی القربی لأنه لما نزه نفسه عن الصدقة و نزه رسوله نزه أهل بیته لابل حرم علیهم لان الصدیقة محرمة علی محمد و آله و هی أوساخ أیدی الناس لا یحل لهم لانهم طهروا من كل دنس و وسخ، فلما طهرهم الله عزوجل و اصطفاهم رضی لهم ما رضی لنفسه و كره لهم ما كره لنفسه عزوجل. فهذه الثامنة.

همانطور كه گردانیده است خداوند تعالی سهم ایشان را با سهم رسول خدا مقرون به سهم خودش در غنیمت و فی ء، تبارك الله و تعالی تا چند بزرگ و عظیم نعمت او بر این أهل بیت عصمت و طهارت در كار غنیمت و فی ء مقرر شده است.

أما در قصه ی صدقه، خودش و رسول خودش و أهل بیت رسولش را منزه و مبرا گردانیده و فرموده است: صدقات و زكات برای فقیران و درویشان و مسكینان و كسانی كه عامل و كار كن وصول آن و آنان كه به تازه اسلام آورده اند و هنوز بضعف عقیده باقی هستند و تألیف قلوب ایشان لازم است یا خریداری و آزاد ساختن بندگان و مكاتبان و مردمان مقروض پریشان حال و در مخارج راه خدا مثل جهاد و امثال آن و راه گذرانی كه به شهری و مكانی غریب اندر آیند و نفقه ایشان به پایان رسیده و قدرت حركت و بازگشت به محل مقصود ندارند اگر چه در وطن خود متمكن و با بضاعت هم اختصاص دارد.

صاحب كنزالعرفان گوید كه: ذكر «انما» در صدر آیه ی شریفه دلالت بر آن دارد كه غیر از جماعتی كه در این آیه مذكور شده اند مستحق زكات نیستند



[ صفحه 205]



بالجمله امام رضا علیه السلام فرمود: آیا در این جمله كه خدای در این آیه شریفه نام برده و كسانی را برای أخذ صدقه مقرر فرموده هیچ می یابی كه برای خود یا برای رسول خودش یا برای اقربای رسول خودش چیزی مقرر فرموده باشد زیرا كه گاهی خدای تعالی منزه گردانید نفس كبریای خودش و رسول خودش را از صدقه و زكات، أهل بیتش را نیز منزه گردانید، چه سهمی برای ایشان در قرآن مذكور نیست بلكه برایشان حرام فرموده.

پس صدقه بر محمد و آل محمد صلوات الله علیهم حرام است، زیرا كه زكات چركهای دستهای مردمان است و برای محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله حلال نیست، چه ایشان طاهر و مطهر از هر گونه بدی و چرك و ریم هستند، پس چون خداوند عزوجل ایشان را مطهر و برگزیده داشت برای ایشان همان پسندید كه برای نفس متعال خود پسندید و در حق ایشان مكروه شمرد آنچه را كه برای نفس بی همال خود مكروه شمرد. و این آیه هشتم بود.

راقم حروف گوید: چون وجه خمس از غنایم دارالحرب و مأخوذی از مشركان و كفار و مخالفان است كه به قهر و غلبه و قوت اسلام گرفته می شود خدای تعالی برای خود و پیغمبر و عترت آن حضرت قسمت نهاده چنانكه اگر بدون جنگ سوار و پیاده مسلمانان و غیر مفتوح العنوه چیزی بدست مسلمانان افتد و به عنوان مصالحه بدست آید خاص پیغمبر گردد و دیگران را در آن حقی نباشد مثل فدك و امثال آن، أما زكات برای دفع بلاها و در حقیقت برخی و فدائی شخص است و طرف گیرنده بسیار حقیر و ذلیل و فقیر می نماید.

این است كه خدای تعالی برای خود و رسول خدا و أهل بیت او چیزی فرض نكرده است أما در خمس فرض كرده است و گرنه وسخ و دنس یا چركینی و ریم دستهای مردمان اگر به معنی ظاهر و ترتیب آن حمل شود در خمس نیز موجود است و رعایت جلالت مقام رسول خدا و أهل بیت او علیهم السلام را از اینجا می توان دانست كه خداوند تعالی برای حفظ شئونات ایشان با اینكه غنی بالذات است چون



[ صفحه 206]



می خواهد با كمال تعظیم و تفخیم سهمی برای پیغمبر و عترت طاهره قرار بدهد ذات غنی كبریای خود را نیز شریك می دارد تا كنایت و اشارتی از طرف منافقان و مخالفان روی ندهد و رسول او و أهل بیت او را به فقر وفاقه یا حرص و طمع كه مخالف مراتب عالیه ایشان و استغنای ایشان است نسبت ندهند.

وگرنه آن كس كه آفریننده مخلوقات یا كسی كه به طفیل او آفریده شده اند یا أهل بیت او كه تمام عوالم امكان و خزاین زمین و آسمان در حیطه تصرف و تملك ایشان است چه حاجتی به خمس یا عشر یا ثلث یا كل دارند، تمام مخلوق را بضاعت و استطاعت و توانگری و رزق و روزی بدست اعطای ایشان و میل و اجازت ایشان حاصل است، دریار را به غدیر و سحاب و ابل را به قطره باران چه حاجت است صد هزاران غدیر از دریا آبگیر است و صد هزاران قطره از رشحات ابر مطیر است، امام رضا علیه السلام می فرماید:

و أما آیه نهم كه دلالت بر فضیلت عترت بر امت دارد: «فنحن أهل الذكر الذین قال الله عزوجل: فاسئلوا أهل الذكر ان كنتم لا تعلمون» همانا مائیم آن اهل ذكر یعنی رسول خدا كه خداوند سبحان به مردمان امر می كند و می فرماید پس سؤال از أهل ذكر كنید اگر شما عالم و دانا نیستید «فنحن أهل الذكر فسئلونا ان كنتم لا تعلمون» پس ما أهل ذكل و دانای به كنوز رموز قرآن هستیم پس از ما سؤال كنید اگر خود شما نمی دانید، علمای حاضر عرض كردند: خداوند تعالی از أهل ذكر جماعت یهود و نصاری را خواسته است.

حضرت أبی الحسن علیه السلام فرمود: «سبحان الله و هل یجوز ذلك؟ اذا یدعونا الی دینهم و یقولون انه أفضل من دین الاسلام» بزرگ است خدای از گفتن این گونه كلمات نابهنجار! اگر مراد بأهل ذكر یهود و نصاری باشند و به امر خدای بایستی مسئول واقع شوند و شبهات و مسائل غامضه را رفع نمایند پس بایستی ما را بدین خودشان بخوانند و بگویند: دین ما از دین اسلام افضل است!.

مأمون عرض كرد: یا أبالحسن آیا شرحی در خدمت تو موجود است كه



[ صفحه 207]



برخلاف آنچه ایشان گفتند دلالت نماید؟ فرمود: آری مقصود به ذكر رسول خدا است و مائیم أهل آن حضرت، و این معنی در كتاب خدا روشن و مبین است در آنجا كه در سوره ی طلاق می فرماید: «فاتقوا الله یا اولی الألباب الذین آمنوا قد أنزل الله الیكم ذكرا رسولا یتلو علیكم آیات الله مبینات» پس بترسید از خدای ای دارایان عقل و دانش كه ایمان آورده اید به تحقیق كه خداوند فرستاد به شما ذكر را كه عبارت از رسول او باشد كه تلاوت می كند بر شما آیات خدای را در حالتی كه مبین است «فالذكر رسول الله صلی الله علیه و آله و نحن أهله. فهذه التاسعه» پس ذكر رسول خدا و مائیم أهل او.

راقم حروف گوید: غریب این است كه علمای آن مجلس یا از راه جهل یا تعمد از روی خصومت و معاندت این سخن را می نمایند، زیرا كه خود امام رضا علیه السلام كه می فرماید: مائیم أهل ذكر و از ما بپرسید برای جواب همه گونه مسائل و مطالب غامضه كه از هیچ صنفی از علمای عصر ساخته و پرداخته نمی گشت مهیا بود، و با اینكه فضایل و مناقب و علوم فاخره آن حضرت را می دانستند، البته چون این دعوی را فرمود می دانست به حقیقت و راستی است، و در آن مجلس همه نوع اسباب آزمایش و تمجید و تنقید موجود است، و اگر برای علما تردیدی بود بهتر از آن نبود كه برای امتحان آن حضرت و اطمینان خودشان سؤالات كثیره دقیقه غامضه كه جواب آن جز از معدن رسالت ممكن نیست طرح كرده بپرسند اگر جواب مسكت می شنیدند و مجاب می شدند جای سخن نداشتند و الا راه همه نوع تردیدی و انكاری باقی و باسكات آن حضرت و مقصود خود می رسیدند.

أما آیه ی دهم قول خدای تعالی است در آیه ی تحریم: «حرمت علیكم امهاتكم و بناتكم و أخواتكم» حرام است بر شما نكاح مادران شما و دختران شما و خواهرهای شما - تا آخر آیه، «فأخبرونی هل تصلح ابنتی أو ابنة ابنی و ما تناسل من صلبی لرسول الله صلی الله علیه و آله ان یتزوجها لو كان حیا» با من خبر دهید اگر سول خدای صلی الله علیه و آله زنده می بود هیچ می شایست كه دختر من یا دختر پسر من یا هر زنی كه از صلب



[ صفحه 208]



من تناسل یابد تزویج فرماید؟!.

عرض كردند: نمی شاید، فرمود: «فاخبرونی هل كانت ابنة احدكم یصلح له ان یتزوجها لو كان حیا» با من خبر دهید: آیا برای پیغمبر اگر زنده بودی شایسته می بود كه دختر یك تن از شما را تزویج فرماید؟ عرض كردند: بلی روا بود، فرمود: در اینجا مطلب معلوم می شود یعنی در اینكه رسول خدای دختر من و زنان صلبی مرا نمی شاید تزیج فرماید و از شما را می شاید كشف مسئله می شود: زیرا كه من از آل او هستم و شما از آل او نیستید و اگر شما از آل او بودید هر آینه تزویج دختران شما بر آن حضرت حرام بود چنانكه دختران من بر وی حرام است، چه ما از آل آن حضرت هستیم و شما از امت او می باشید، پس این است فرق میان آل و امت، زیرا كه آل از خود آن حضرت است و امت اگر از آل باشد از آن حضرت نیستند. و این بود آیه دهمین.

و أما آیه یازدهم: پس قول خدای عزوجل است در سوره ی مؤمن كه حكایت از مردی مؤمن از آل فرعون می فرماید: «و قال رجل مؤمن من آل فرعون یكتم ایمانه أتقتلون رجلا أن یقول ربی الله و قد جائكم بالبینات من ربكم - الایة» و گفت مردی مؤمن از آل فرعون كه ایمان خود را پنهان می داشت: آیا می كشید مردی را به خاطر اینكه می گوید: پروردگار من خداوند است و برای شما بینات از جانب پروردگارتان آورده است - تا آخر آیه.

«فكان ابن خال فرعون بنسبه و لم یضفه الیه بدینه» و این مرد مؤمن پسر خال فرعون بود و خداوند او را نسبت به خود فرعون داد و نفرمود مردی از أهل دین فرعون و یا از امت فرعون.

«و كذلك خصصنا نحن اذ كنا من آل رسول الله صلی الله علیه و آله بولادتنا منه و عممنا بالدین. فهذا فرق بین الال و الامة» این چنین اختصاص یافتیم ما به آل آن حضرت چه از آن حضرت پدید آمدیم، أما مردمان آل را تعمیم و هند و هر كسی را كه دین رسول خدا را پذیرفتار شده گویند از آل رسول است، پس این است فرق میان



[ صفحه 209]



آل و امت. و این آیه ی یازدهم بود.

و أما آیه دوازدهم قول خدای تعالی است: «و أمر أهلك بالصلوة و اصطبر علیها» امر كن اهلبیت خود را به نماز بعد از آنكه مأمور شدی به نماز به آیه ی «فسبح بحمد ربك» و صبوری جوی بر نماز یعنی مداومت نمای بر امر نماز و ادای نماز.

«فخصنا الله تبارك و تعالی بهذه الخصوصیة اذ أمرنا مع الامة باقامة الصلاة ثم خصصنا من دون الامة، فكان رسول الله صلی الله علیه و آله یجی ء الی باب علی و فاطمة علیهماالسلام بعد نزول هذه الایة تسعة أشهر كل یوم عند حضور كل صلاة خمس مرات فیقول: الصلاة رحمكم الله. و ما اكرم الله من ذراری الأنبیاء به مثل هذه الكرامة التی أكرمنا بها و خصصنا من دون جمیع أهل بیتهم».

پس خداوند تبارك و تعالی تخصیص داد ما را به این خصوصیت گاهی كه امر فرمود ما را با امت به اقامت نماز، و از آن پس ما را از میان امت اختصاصی دیگر داد به اینكه رسول خدای صلی الله علیه و آله بعد از نزول این آیه شریفه تا مدت نه ماه هر روزی پنج نوبت در اوقات نماز پنج گانه به در خانه علی و فاطمه صلوات الله تعالی علیهما می آمد و می فرمود: هنگام گذاشتن نماز است خداوند شما را رحمت فرماید و یزدان تعالی این تكریم را در حق هیچ یك از ذراری انبیاء علیهم السلام كه در حق ما فرمود نفرمود، و ما را مخصوص فرمود به مزید شرف از میان تمام اهل بیت تمام پیغمبران.

چون كلام امام رضا علیه السلام به این مقام به پایان آمد مأمون و علمای اعلام عرض كردند: خداوند تعالی شما أهل بیت پیغمبر را در ازای تحمل زحمات این امت پاداش خیر فرماید، هر چه بر ما مشتبه می شود غیر از شما هیچ كس شرح و بیان آن را نمی تواند نماید.



[ صفحه 210]